Obedience is a matter!

در روزگاری که نشریات چاپی رو به افول است و به ویژه در ایران، تاثیرگذاری و مرجعیت خود را از دست داده‌اند، هنوز موضوعات و حوزه‌هایی هستند که جا برای سخن گفتن و نوشتن و تحقیق و کند و کاو دارند و هزار حرفِ نگفته و کارِ نکرده درباره آن وجود دارد. موضوع غذا و و آشپزی یکی از آنهاست.

Taking Iran in a suitcase

مهاجرت دنیای غریبی است. پیوستگی‌ات را با خیلی چیزها از دست می‌دهی، حتی میزان و چگونگی درک و دریافتت تغییر می‌کند. چشمهایت، چهره‌های آشنا نمی‌بینند، گوشها، زبان آشنا نمی‌شنوند، دستها، دست آشنایی را لمس نمی‌کنند. انگار تنها چیزی که می‌ماند، آن چیزی است که هنوز می‌توانی مزه‌اش کنی یا در مشامت، بپیچانی‌ش و رشته‌های پاره شده را دوباره وصل کنی. آشپزی این جاست که گویی می‌شود پناهگاهی که تو را بی هیچ واسطه‌ای، به خاک مادری‌ات می‌رساند و می‌گذارد دوباره، زنده و جان‌دار، دریافتش کنی، لمسش کنی.

Evening tour of the royal kitchen

انتخاب کاخ سعدآباد برای گردش در عصر یک روز تعطیل، اتفاقی جذاب برای شهروند تهرانی یا هر مسافری است که گذری از پایتخت عبور می‌کند. با دیدن نقشه‌ی جانمایی موزه‌ها و ساختمان‌های مختلف که در ورودی کاخ نصب شده، بعید نیست که «موزه‌ی آشپزخانه‌ی سلطنتی» هم به فهرست فضا‌هایی اضافه شود که بنا داریم به آن سر بزنیم. آشپزخانه، این فضای پویا و این نماد زندگی.

Fishing in the way of a century ago!

از فرودگاه عسلویه تا بندر دَیِر، می‌توان مسیر تغییر زمانه را دید. بندر دیر که روزگاری عنوان بزرگترین بندر صیادی خاورمیانه را داشت و عمده‌ی رفت و آمد به آن، از طریق دریا بود، جای خود را به میادین گاز عسلویه داده و این بار، قافیه را بد باخته است. در تاریخ معاصر، نفت و گاز همیشه پرسود بوده و می‌ارزیده که همه چیز را فدایش کنند. از هوایی که پر از گاز ترش است و دود فلر‌هایی که نفس کشیدن را سخت می‌کند؛ تا زمینی که فقط برای سوراخ کردن و پول هنگفت، تصاحب می‌شود؛ تا دریا که با فاضلاب تأسیسات گازی و پتروشیمی‌ها، آن را آلوده کرده‌اند.